در 1897 میلادی که لندن غرق در هیجان شصتمین سالگرد سلطنت ملکه ویکتوریا بود، با برپایی جشنهای پر زرق و برقی که میلیونها پوند در سرتاسر مستعمرات هزینه دربر داشت، به ظاهر قدرتمندترین و تزلزلناپذیرترین قدرت نظام جهانی آن دوران به نظر میرسید. دست کم تا پیش از سال 1902 که توسعه نیروی دریایی آلمان خطر مستقیمی را متوجه چیرگی دریایی بریتانیا کرد، رهبران بزرگترین امپراتوری آن زمان، از جانب هیچ قدرت بزرگی احساس خطر نمیکردند. برخلاف این ظاهر پرطمطراق، بریتانیا در آن زمان سریعترین و شکنندهترین دوره افول خود را تجربه میکرد؛ بدون آنکه ذرهای از احساس نخوت خود نسبت به سایر ملل جهان بکاهد. آیا ایالات متحده امریکا که به همان سرعت درحال از دست دادن جایگاه خود در نظام جهانی است، اشتباه بریتانیا را تکرار خواهد کرد؟
شکست ناپلئون بناپارت در واترلو علاوه بر آن که به مدت نیم قرن فرانسه، نزدیکترین رقیب بریتانیا را در اقیانوس آرام، آفریقا و خاورمیانه از صحنه دور کرد، به برتری لندن در عصر مستعمراتی صحه گذاشت. با این وجود، بریتانیا فقط از 1815 تا 1875 موفق به حفظ این برتری شد. این دوره کوتاه صلح بریتانیایی (Pax Britanica) موجب آرامش خاطر بریتانیا از گسترش بازارهای تجاری با مرکزیت لندن و جهانی شدن زبان، فرهنگ و ارزشهای انگلوساکسون توسط تاجران، مسیونرها و نظامیان بود. همان طور که نیال فرگوسن (Niall Ferguson) مورخ دانشگاه هاروارد یادآوری میکند، بریتانیا نه تنها تامینکننده نظم سیاسی درون مستعمرات بود، بلکه بزرگترین بانکدار قرن نوزدهم نیز به شمار میرفت.
تاثیر فرهنگی بریتانیا از این هم نیرومندتر بود، اما نه بواسطه بزرگترین نیروی دریایی سلطنتی که تاریخ تا آن روز دیده بود. قدرت نرم بریتانیا که با مهاجرت بیش از 20 میلیون بریتانیایی طی سالهای 1650 تا 1950 به خارج از اروپا جنبه ملموستری مییافت، به طور پیوسته، زبان، نظام آموزشی، آداب و رسوم انگلیسی و دین مسیحیت را ترویج میداد. اصطلاح انگلیسیمآب کردن (Anglocization) درست مشابه واژه جدیدتر امریکاییمآب کردن (Americanization) برای توصیف روند اشاعه فرهنگ انگلیسی استفاده میشد؛ گذشت زمان نشان داد که هیچ یک از دو قدرت سخت و نرم بریتانیا ضامن حفظ امپراتوری آن نبودند.
چگونه آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب کرد؟ پاسخ در انقلاب صنعتی بود. اگرچه این انقلاب از بریتانیا آغاز شد و به سرعت شگفتانگیزی بر توان صنعتی آن افزود، اما اشاعه تکنولوژیهای جدید که به اروپای قارهای و ایالات متحده امریکا، به انحصار بریتانیا در تولید مصنوعات جدید که پایههای صنعتی آن را تقویت کرده بود، خاتمه داد. به این ترتیب، در سالهای پس از اوج گرفتن امپراتوری، رشد تولیدات صنعتی بریتانیا از 4 درصد در میانه سالهای 1840- 1820 به 1/5 درصد در 1875 تا 1894 افت کرد؛ در حالی که سایر رقبای بریتانیا با شتاب به مراتب بیشتری به رشد صنعتی خود میافزودند.
با این وجود، خارج شدن این انحصار مانع از آن نشد که امپراتوری بریتانیا در سال 1880 نزدیک به 23 درصد کل محصولات تولیدی جهان و در 1930 نزدیک به 35 درصد از تجارت جهانی را در اختیار داشته باشد، اما بیگمان این فاصله روز به روز کاسته میشد تا جایی که سهم بریتانیا از تولید جهانی در سال 1913 به 5/13 درصد رسید و بعد از 1945 نیز بدون کمکهای مالی خارجی به سختی میتوانست روی پای خود بایستد.
موتور محرکه دوم ارزشهایی بود که بریتانیا در انتشار آنها نقش بنیادین داشت. این بریتانیا بود که تجارت آزاد، لیبرالیسم و ملیگرایی را در ابعاد جهانی انتشار داد و البته هر زمان که لازم میدید در برابر هر کدام از آنها ایستادگی میکرد. اگرچه بریتانیا جلودار مبارزه با بردهداری با دستآویز قرار دادن حقوق بشر بود، اما در سرکوب سبعانه بومیان مائوری در نیوزیلند که 35 تا 40 هزار کشته برجای گذاشت و قتلعام شورشیان هند، سودان، کنیا و جامائیکا که چیزی جز استقلال و تعیین سرنوشت خود نمیخواستند، ذرهای گرفتار عذاب وجدان نشد. یکصد سال بعد، زمانی که مستعمرات یکی پس از دیگری با تکیه بر ملیگرایی، حقوق بشر و حق برخورداری از آزادی و برابری، استعماگران را به زانو درآورند، امپراتوری بریتانیای کبیر تسلیم میراث مادی و معنوی شد که خود برجای گذاشته بود.
تاکید بر این موضوع اهمیت دارد که افول تدریجی امپراتوری بریتانیا یکصد سال از 1870 تا 1970 به طول انجامید. بنابراین اشاره به افول تدریجی امریکا به معنای نادیده گرفتن مزیتهای نظامی و اقتصادی آن نیست. ایالات متحده با برخورداری تولید ناخالص داخلی معادل 14 تریلیون دلار، بیش از مجموع سه کشور بعدی (ژاپن، چین و آلمان) یک چهارم از کل تولید ناخالص داخلی جهانی را در اختیار دارد. همچنین، بودجه نظامی امریکا با 549 میلیارد دلار، معادل 43 درصد از بودجههای نظامی جهان را تشکیل داده است. با وجود صرف بیشترین بودجه تحقیقاتی، تولید محبوبترین فیلمهای سینمایی و پیشرو بودن در علوم جدید مانند نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی، این کشور دوران افول خود را میگذراند. باید به یاد بیاوریم که وسعت سرزمینهایی که بریتانیا بعد از جنگ اول جهانی تصاحب کرد 2/3 مایل مربع بیشتر از مقداری بود که در 1860 یعنی اوج عصر ویکتوریا بر آن فرمانروایی میکرد. این امپراتوری گسترده با همه مزایای چشمگیرش همانند ایالات متحده امروز از درون در حال تهی شدن بود.
درست همانگونه که انقلاب صنعتی، به تضعیف تدریجی رقابتپذیری بریتانیا انجامید، جهانی شدنهای مالی و ارتباطاتی در حال ساقط کردن امریکا از جایگاه کلانتر جهانی است. در 1953 ایالات متحده صاحب 44 درصد از ارزش تولیدات جهانی بود؛ در حالی که بیست سال بعد این رقم به 33 درصد تنزل پیدا کرد. همگام با تنزل رتبه اقتصادی امریکا، برتری نظامی آن به واسطه توزیع تسلیحات هستهای برای نخستینبار پس از جنگ دوم جهانی به چالش گرفته شد. با آغاز روند نزولی ایالات متحده در دهه 1970 نظام جهانی در عمل به جهانی چندقطبی تبدیل شده بود. جنگ ویتنام برای دوره چیرگی ایالات متحده همان نقشی را بازی کرد که جنگ بوئر برای امپراتوری بریتانیا در 1898 ایفا کرده بود.
از طرف دیگر، انتشار فنآوری اطلاعات، قدرت نرم امریکا را تضعیف خواهد کرد. با افزایش میزان سواد و ثروت در آسیا، این منطقه پهناور از جهان بیشترین میزان کاربران اینترنت را به خود اختصاص داده است. در سال 2001، نزدیک به 40 درصد از کاربران اینترنت را شهروندان امریکا تشکیل میدادند، در همان سال 31 درصد از کاربران آسیایی بودند. در سال جاری این ارقام برای امریکا 13 درصد و برای آسیا 44 درصد است. تغییر توازن در جهان اطلاعات مختص اینترنت نیست بلکه به همان سرعت آسیا شاهد افزایش شبکههای رادیویی و تلویزیونی، خبرگزاریها، تولیدکنندگان فیلمهای سینمایی و بازیهای کامپیوتری است. قدرت اقتصادی و فنآوری ملل آسیایی که سه چهارم جمعیت کره زمین را دربر میگیرند با گذشتهای پرشکوه و احساس غرور تاریخی، ضرورت قدرت نظامی را نیز توجیه خواهد کرد؛ چنان که برای آلمان و ایالات متحده در سده نوزدهم توجیه کرد.
ایالات متحده همانند بریتانیای کبیر تاکنون مقهور دستاوردهایی است که روزی مایه کامیابی او در شکل دادن به نظام جهانی بود. بدون تردید بریتانیای کبیر همانند ایالات متحده وقتی سلطه جهانی خود را از دست داد که نظام جهانی به صورت اجتنابناپذیری به سوی یک جهان چند قطبی با شمار قدرتهای بیشتری در حال حرکت بود. اما این رویدادها نه علت، بلکه معلول ساختارها و ذهنیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی انعطافناپذیری بود که اعتنایی به ضرورت موازنه در برابر این قدرتهای بزرگ سلطهطلب نداشت. خطای بزرگتر برای امپراتوری بریتانیا، پذیرش دیرهنگام افول قدرت نسبی آن در مقایسه با قدرتهای نوظهور بود؛ خطایی که نه تنها سقوط امپراتوری را تسریع کرد بلکه یکی از خونینترین دورههای انتقال قدرت را در 1914 به راه انداخت. ایالات متحده نیز نخواهد توانست در برابر جریان انتقال قدرت به جهان چندقطبی که ملتهای آسیایی در کانون آن قرار دارند، مقاومت کند اما دستکم میتواند با عبرت گرفتن از خطاهای امپراتوری بریتانیا از جابه جایی خشونتآمیز قدرت در نظام جهانی پرهیز کند.